˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ ![]()
دست و پــــایــم را نمی گیرد مــــادرم به من آموختــ : چــــادر سر کردن بلـــدی نمی خواهد "عشـــــق" می خواهد ... ![]()
حال من بی تو خراب است کجایی آقا نقش من بی تو برآب است کجایی آقا عمر بیهوده من بی تو چه ارزد تو بگو زندگی بی تو سراب است کجایی آقا دل غمگین مرا کی تو عنایت بکنی منتظر بهر جواب است کجایی آقا تا که از در برسی رخ بنمایی تو به مندل من در تب و تاب است کجایی آقا از غم دوری تو هر نفس ای راحت جان گریه بی حد و حساب است کجایی آقا داستان غم هجران تو ای یوسف من قدر یک کهنه کتاب است کجایی آقا چه شود گر نظری بر من بیچاره کنی مـن گـریخته ام و در پـی مـن صـیادها و فـرا رویـم دام هـا یــا ضــامن آهـــو مــن یـقین دارم دسـتان تـو تـنها سـهم آهـو نـیست السلام علیک یا علی بن موسی الرضا <<علیه السلام>> اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْـخَـفـآءُ وَ انْـکَـشَـفَ الْـغِـطآءُ وَ انْـقَـطَـعَ الـرَّجـآءُ وَ ضـاقَـتِ الاَْرْضُ وَ مُـنِـعَـتِ السَّـمـآءُ وَ اَنْتَ الْـمُـسْـتَـعـانُ وَ اِلَیْکَ الْـمُـشْـتَـکـى وَ عَـلَـیْـکَ الْـمُـعَـوَّلُ فِـى الـشِّــدَّةِ وَ الـرَّخــآءِ اَلـلّـهُمَّ صَـلِّ عَـلى مُـحَـمَّـد وَ الِ مُـحَـمَّـد اُولِــى الاَْمْرِ الَّــذینَ فَـرَضْـتَ عَـلَـیْـنا طـاعَـتَـهُــــــمْ وَ عَـرَّفْـتَـنـا بِـذلِـــکَ مَـنْـزِلَـتَـهُـمْ فَـفَـرِّجْ عَـنّـا بِـحَــقِّــهِــمْ فَــرَجـاً عـاجِــلا قَــریـبـاً کَـلَـمْـحِ الْـبَـصَرِ اَوْ هُـوَ اَقْــرَبُ یـــا مُــحَـــمَّـــدُ یــا عَـلِــىُّ یـــا عَــلِـىُّ یـــا مُـــحَــمَّــدُ اِکْـفِـیـانـى فَـاِنَّـکُـما کـافِـیانِ وَ انْـصُـرانـى فَـاِنَّــکُما نـاصِـرانِ یــا مَــوْلانـا یـا صاحِب الزَّمانِ الْـــغَـــوْثَ الْـــغَـــوْثَ الْـــغَــــوْثَ اَدْرِکْــــنـى اَدْرِکْـــنـــى اَدْرِکْــــنــى الـسّــاعَـةَ الـسّــاعَــةَ الـسّــاعَــةَ الْـعَـجَـلَ الْـعَـجَـلَ الْـعَـجَـلَ یـا اَرْحَــمَ الـرّاحِـمـینَ بِـحَـقِّ مُـحَمَّـد وَ الِـهِ الـطّـاهِــرینَ.
به ذهن شب زده من ظهورکن مهتاب ز دشت تیره ظلمت عبورکن مهتاب دلم گرفته، نگارم، ببین که تاریکم به خاطر دل عاشق، ظهورکن مهتاب . . .
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم تسبیحی یافته ام
شما بخش کردن َ ت خوب است به من می گویی وقتی زینب پای ِ پاره های ِ تن ِ برادرش می نشیند صبر چند بخش دارد؟
کاش میشد که دلم از عاشقی بو ببرد یار آمده دل را به شکار چشم آهو ببرد
امــــام حسیـــــــن ( ع ) مرا درد و مرا درمان حسين (ع) اســت مـرا اول مـــــــرا پايان حسين(ع) است دل هـــر کـس به ايماني سرشتـــــه مرا هم دين و هم ايمان حسين(ع) است همه عالم به اذن حق تعالـــــــــــــي چو عبدي سر به فرمان حسين(ع) است بهشت و جنت و فردوس اعــــــــــــلاء همه معلــــــــــول پيمان حسين(ع) است براي هر دلــــــي جانان و جانـــــــــــي مرا هم جان و هم جانان حسين(ع) است عقول جن و انس و هـــــم ملائــــــک به حقِ حق که حيران حسين(ع) است چو خواهم روضه ي رضــــــــــوان به فردا که من را روضه ي رضوان حسين(ع) است چرا عالم زجـــــانش نـــــــــــاله دارد مگر او هم پريشان حسين(ع) است اگر خواهي ز حــــــــال عبد مســــــکين خوشا حالش که مهمان حسين(ع) است
خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمیشود، تنها كسی است كه با دهان بسته هم میتوان صدایش كرد،
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم. مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را ، مبادا گم کنم اهداف زیبا را ، دلم بین امید و نا امیدی می زند پرسه ، می کند فریاد می شود خسته…. مرا تنها تو نگذاری…. 9 / 12برچسب: آموزشی, آموزنده, بزرگ, بزرگان, بی نظیر, بی نظیر باش, جدید,جملات, جملات آموزنده, جملات بزرگان, جملات زیبا و آموزنده از بزرگان, جمله, خدا,خداوند, زیبا, سخن,عاشق, عاشقانه, عشق,عکس, عکس عاشقانه, عکس قلب, عکس های عاشقانه, :: 22:45 :: نويسنده : وحید
آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه خواهی شد هدیه تو به خداوند است ، پس بی نظیر باش…. 9 / 12برچسب:برو با دل بیا, بسیار زیبا,جدید, حق, خانه خدا,خاک, دل,زیبا, شعر,شعر مذهبی,شعرهای مذهبی,عاشق,عاشقانه, عشق,عکس,عکس مذهبی,عکس های مذهبی,عکس کعبه, قشنگ, لبیک اللهم لبیک,مذهبی,مکه, ندا آمد, چرا باید به دور تو بگردم,کارت پستال, کعبه, :: 22:40 :: نويسنده : وحید
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک چرا باید به دور تو بگردم ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم درباره وبلاگ ![]() گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
![]() |